کلبه ی عاشقان

همه چیز

دل تنگم...


دل تنگ آن روز ها....


که نمیدانم محبتهایش توهم من بود....


یا ترحم او؟؟؟

نوشته شده در برچسب:شعر,شعرقشنگ,شعرعاشقانه,متن عاشقانه,ساعت توسط الناز|

 

من از یک شکست عاشقانه می آیم...بگذار همه برای این اعتراف تلخ

 

سرزنشم کنند...شکست نه برای پنهان کردن است نه بهانه ای برای

 

پنهان شدن ...! همه دلشان نقش های مثبت میخواهد و آدم های

 

خوشحال...اما من گمان میکنم این خیلی خوب است که نمیتوانم ادای

 

آدم های خوشبخت را دربیاورم...! بی ستاره ام و زرد با طعم معطر

 

پاییز...که حضورش تنها معجزه ی لحظه های تنهایی من است....قیمت

 

وفا شاید گران تر از آن بود که بهانه ی دوست داشتنی زندگیم از عهده

 

ی داشتنش برآید....!!!آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او که باید پر

 

باشد,خالیست.... نمیتوانم باورش کنم ... نه رفتنش و نه ماندنش را ....!

 

قراره حقیقت را بگویم...سخت است... بی علاج است....دانستنش آدم

 

را کم کم میکشد...گریه ی شبانه می آورد...اما همین است...کاملا

 

ناگوار و واقعی : اون یکی رو جز من داشت ! سکوت میکنم تا به خاک

 

سپردن آخرین خاکسترهای آرزوی برباد رفته ام آبرومندانه باشد....! گریه

 

میکنم باشکوه...مثل اقیانوس...بلند مثل اورست...او نمیشنود و نمیداند

 

که ماه خوشبختی مشترک همه ی بی ستاره هاست................!

 

نوشته شده در برچسب:متن عاشقانه,ساعت توسط الناز|


آخرين مطالب
» <-PostTitle->
قالب برای بلاگ